داستان کوتاه Scarlett برای تقویت زبان انگلیسی با ترجمه فارسی

خوندن داستان های انگلیسی مهارت ریدینگ تون رو خیلی تقویت میکنه، و اگه این تمرین رو به طور مداوم انجام بدید دایره لغاتتون خیلی وسیع میشه. در اینجا با یک داستان انگلیسی کوتاه همراه شما هستیم. امیدواریم لذت ببرید.

 

scarlett

اسکارلت

Scarlett is twelve years old and is trying to understand the world around her. She asks questions about everything, all the time. She also says that she already knows five languages

اسکارلت دوازده سالشه و داره سعی میکنه جهان اطرافش رو متوجه بشه. او همیشه درباره هر چیزی سوال میپرسه. او همچنین میگه که در حال حاضر پنج زبان رو میدونه ...

 

Here's Scarlett, in the garden of a friend's house in London on a sunny summer morning, the kind of mornings that are unusual in England. Scarlett is twelve years old ('Thirteen in November,' she tells me), and is trying to understand the world around her. She asks questions about everything, all the time.

اسکارلت اینجاست، توی باغ خونه یکی از دوستاش در لندن در یک صبح آفتابی تابستان، از اون صبح هایی که در انگلیستان غیر معموله. اسکارلت 12 سالشه ("او بهم میگه در نوامبر 13 سال" ) و داره سعی میکنه جهان اطرافش رو متوجه بشه. او همیشه درباره هر چیزی سوال میپرسه.

 

I tell her that I want to ask her a question, and I ask her why she's called Scarlett, and what the name means, and if it comes from anywhere in particular, and she says: 'No, it's just a stupid name my parents chose because they liked it. It doesn't mean anything.'

من بهش میگم که میخوام ازش یه سوال بپرسم، و ازش میپرسم چرا بهش اسکارلت میگن، و معنی این اسم چیه، و آیا از جای خاصی میاد (ریشه ایم اسم از کجاست؟)، و او میگه: "نه، این فقط یه اسم احمقانست که والدینم انتخاب کردن چون دوستش داشتن. هیچ معنی نمیده"

 

I wonder if her parents named her after the heroine of a favourite film, perhaps, but then again, I know her dad and this sounds unlikely. I think they probably chose it just because they liked the sound of it.

نمیدونم خانوادش اسمش رو بعد از (دیدن) قهرمانِ یک فیلم مورد علاقه(شون) انتخاب کردن یا نه، شاید، ولی میدونم که او و پدرش شبیه هم نیستن. فکر میکنم اون ها احتمالا اون رو فقط به این خاطر که صداش رو دوست داشتن انتخاب کردن.

 

Scarlett is worried about changing school after the summer. She worries that she's too short for her age and that the other children at the school will make fun of her. She shows me some pictures of the school she is at now and her classmates. I look at the picture and it shows children of all heights and shapes and sizes. Some are tall, some are short, some are fat and some are thin. Some are black and some are white, and most of them are somewhere in between. Some have red hair and some have blond hair, some have long hair and some have short hair.

اسکارلت درباره تغییر مدرسه بعد از تابستان نگرانه. او نگران اینه که نسبت به سنش خیلی کوتاهه و اینکه بقیه بچه ها در مدرسه مسخرش کنن. او چند تا عکس از مدرسه که الان در اون هست و هم کلاسی هاش بهم نشون میده. من به تصویر نگاه میکنم و بچه های از هر قد و شکل و سایزی رو نشون میده (اون عکس رو میگه). بعضی ها بلندن، بعضی ها کوتاه، بعضی ها چاق و بعضی ها لاغر. بعضی ها سیاه و بعضی سفید و بعضی ها هم متوسطن (چیزی بین بلند و کوتاه، چاق و لاغر و سیاه و سفید). بعضی ها موی قرمز و بعضی ها موی بلوند دارن، بعضی ها موی بلند و بعضی ها موی کوتاه دارن.

 

I tell her not to worry about the new school, tell her that she'll be OK, and ask her about the new subjects she'll be studying. She tells me that she's worried about learning French, and I tell her not to worry, that it isn't a very difficult language. She tells me that she already knows five languages.

من بهش میگم نگران مدرسه جدید نباش، بهش میگم که اکی خواهد بود، و ازش درباره درس های جدیدی که خواهد خوند سوال میکنم. او بهم میگه که او درباره یادگیری زبانِ فرانسه نگرانه، و من بهش میگم که نگران نباش، اون زبان سختی نیست. او بهم میگه که او در حال حاضر 5 زبان رو بلده.

 

'Five languages!' I shout. 'That's impossible! How do you already know five languages?'

من فریاد میزنم "پنج زبان! غیر ممکنه! چطور در حال حاضر پنج زبان بلدی؟"

 

'Because I've got five languages in my body,' she says.

او میگه "چون من پنج زبان در بدنم دارم"

 

I ask her what she means, and she starts to tell me the story of her family. Some of the story I already know. I've already heard stories about her grandfather. He was from Scotland; he was a sailor, but not a very good sailor, so he only got as far as Portsmouth, a big navy town on the south coast of England, not very far from Scotland at all. When he got to Portsmouth, he stopped there, left the navy and became a boxer. He lost fights and drank a lot. However, he still managed to see the world by meeting a woman who came from Laos. Nobody really knows how this woman had ended up in Portsmouth, but she still lives there, and I tell Scarlett that she should try and find out her grandmother's story.

من ازش میپرسم منظورش چیه، و او شروع میکنه بهم داستانی از خانوادش میگه. بعضی از داستان هایی که در حال حاضر اون ها رو میدونم. من داستان هایی درباره پدربزرگش شنیدم. او اسکاتلندی بود. او یه ملوان بود، ولی نه ملوان خیلی خوبی، بنابراین او فقط تا پورتسموث رفت، یک شهر بزرگ دریایی در سواحل جنوبی انگلستان، نه خیلی دور از اسکاتلند. وقتی او به پورتسموث رسید، اونجا موند، نیروی دریایی رو رها کرد و یک بوکسور شد. او خیلی میباخت و مست میکرد. هرچند، او هنوز با زنی که از لائوس اومده بود میتوانست دنیا را ببیند. هیچکسی واقعا نمیدونه اخرش این زن در پورتسموث چی شد، ولی او هنوز اونجا زندگی میکنه، و من به اسکارلت میگم که او باید تلاش کنه و مادر بزرگش رو پیدا کنه.

 

'No, she's too old now,' says Scarlett, 'and anyway, she's lived in Portsmouth nearly all her life.'

اسکارلت میگه "نه، او الان خیلی پیره و به هر حال او تقریبا تمام عمرش رو در پورتسموث زندگی کرده"

 

Scarlett's grandparents were only together long enough to produce a son – probably one of the only Scottish-Laotians in the world. They called him Bill, which is usually short for 'William', but his name was just 'Bill'. Bill inherited his father's personality and his mother's looks, so the only thing he thought he could do was become a rock star. He never really managed to become a rock star, though, so now he works as a graphic designer.

پدربزرگ و پدر بزرگ اسکارلت فقط تا وقتی با هم بودن که یه بچه بیارن – احتمالا تنها اسکاتلندی-لندنی در دنیا (بچه رو میگه) .اون ها اسمش رو بیل گذاشتن، که معمولا کوتاه شده ویلیامه، ولی اسمش فقط بیل بود (ویلیام نبود). بیل شخصیت پدر بزرگش و چهره مادر بزرگش رو به ارث برد، پس تنها چیزی که فکر میکرد میتونه انجام بده، ستاره راک شدن بود. اگر چه او واقعا هیچ وقت برای ستاره راک شدن برنامه نریخت، بنابراین  الان او به عنوان یه طراح گرافیک کار میکنه.

 

I don't know Scarlett's mum, so I ask her to tell me about her mum.

من مامان اسکارلت رو نمیشناسم، پس ازش میخوام تا درباره مامانش بهم بگه.

 

'My mum's Polish,' she says. 'Well, not really, because she was born in Brighton, but her mum and dad are from Poland. But they've lived there, like, for always. But I know that her mum was from somewhere that was Germany and then became Poland, so she's really German, I suppose. So that's another language that I've got in my body.'

او میگه "مامان من لهستانیه، خب  نه در واقع، چون او در برایتون به دنیا اومد، ولی بابا و مامانش لهستانی هستن. ولی برای همیشه اینجا زندگی کرده اند. ولی من میدونم که مامانش از یه جایی توی آلمان بود و بعدش به لهستان اومده بود. پس گمونم او واقعا آلمانی بود. پس اون زبان دیگه ایه که در بدنم دارم.

 

I ask Scarlett if she can actually speak all the languages that she says she has 'in her body', and she looks at me like I'm stupid.

من از اسکارلت میپرسم که آیا واقعا میتونه همه اون زبان هایی که گفت توی بدنش داره رو صحبت کنه یا نه، و او طوری بهم نگاه میکنه که انگار احمقم.

 

'Of course not!' she says. 'But I've still got them in me!'

او میگه "البته که نه، ولی هنوز هم توی خودم دارمشون"

 

We count up her 'languages': Scottish, Laotian, German, Polish.

ما زبان هاش رو شمردیم : اسکاتلندی ، تایی ، آلمانی ، لهستانی

 

'That's only four!' I tell her.

من بهش میگم "فقط چهار تاست"

 

'No, there's English too!'

(اسکارلت میگه) نه، انگلیسی هم هست.

 

'Of course there is,' I say. And then I look at Scottish–Laotian–German–Polish–English Scarlett, with her name that comes from nowhere, and I ask her: 'And you, Scarlett, where are you from?

من میگم "البته که هست". وبعدش به اسکارلتِ اسکاتلندی-لائوسی-آلمانی-لهستانی-انگلیسی(چند رگه بودنش رو داره میگه) نگاه میکنم، که اسمش از هیچ کجا میاد، و ازش میپرسم "و خودت اسکارلت، کجایی هستی ؟

 

She thinks for a long time – such a long time that I think perhaps she hasn't heard my question. But then, before I can repeat it, she looks up and at me.

او برای مدتی طولانی فکر میکنه – انقدر طولانی که فکر میکنم شاید سوالم رو نشنید ه. ولی بعدش، قبل از اینکه بتونم تکرارش کنم (سوالم رو)،  بهم نگاه میکنه.

 

'I'm from here,' she says. 'I'm from London.'

میگه "من اینجایی هستم. لندنی ام"

 

منبع: 

https://learnenglish.britishcouncil.org/general-english/stories/scarlett

محصولات ویژه

پیشنهاد میکنم این ها رو هم ببینی